موسسه ی فرهنگی قرآنی عرفان القرآن

(شمیم لقاء)
موسسه ی فرهنگی قرآنی عرفان القرآن
بسمه تعالی
وب سایت حاضر با هدف معرفی موسسه ی فرهنگی قرآنی عرفان القرآن (شمیم لقاء) به علاقه مندان علوم دینی و قرآنی و ترویج و ارائه ی گوشه ای از تفکر اسلامی و شیعی راه اندازی شده است
برای کسب اطلاعات بیشتر درباره ی این موسسه به درباره ما مراجعه نمایید.

به امید ظهور تجلی قرآن بشریت صاحب العصر و الزمان(عج) و استشمام شمیم لقائش



از احوالات پسر فاطمه بی خبر نباشید!

بر او سلام بفرستید!

با او صحبت کنید میشنود!

او هم دل دارد....!

سلام بر تو ای پسر فاطمه!

سلام بر تو ای همنشین زمان های دلسوز

سلام بر تو که تنهایی!

سلام بر تو ای حضرت عشق!

آقاجون برگرد بخدا دل ها تنگ است.....
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران

عظمت نجف در نظر آیت اله کشمیری

شاگردان مى گویند :گاهى آن قدر توصیف نجف را مى کرد که انگار شهر دیگرى در دنیا وجود ندارد و مى فرمود: همه ایران یک نجف نخواهد شد .مى گفت :نجف چیز دیگرى است. حتى مساجد کوچک آن جا داراى یک معنویتى است که مساجد بزرگ ایران مثل مسجد گوهرشاد خراسان آن معنویت را ندارد در نجف سیصد و شصت پیامبر دفن هستند و کربلا دویست و شصت پیامبر، قبر حضرت آدم و نوح در کنار قبر امیرالمؤمنین مى باشد. آن قدر نجف مهم است که مانند مرحوم شیخ زین العابدین مرندى که مجتهدى مسلم و باتقوا بود گاهى مى آمد جلو درب صحن امیرالمؤمنین آن جا که گداها مى نشستند، مى نشست. مى گفتند آقا این جا خوب نیست مى فرمود: این جا، جائى است که امام زمان (عج) و حضرت خضر (ع) به طرف حرم مى روند من هم نشسته ام تا شاید توجهى به من کنند.

 

همسر ایشان مى گوید :(قبلاً که در نجف بودیم) حتى بعثى های صدام هم تا آخر هیچ بى احترامى به آقا نکردند و هیچ آسیبى نرساندند. یعنى در حقیقت همان ها هم یک محبت و علاقه درونى به آقاى کشمیرى داشتند، تمام آنها به ایشان احترام مى گذاشتند و دوستشان داشتند. حاج صاحب مى گوید :من به ایشان گفتم آقا مى خواهم از عراق بروم این جا خیلى اختناق است و صدام اذیت مى کند براى من استخاره بگیرید که بروم یا نه. ایشان استخاره گرفتند و گفتند استخاره خیلى خوب است. بعد از آن یک روز به من گفتند: من هم استخاره گرفته ام گفته اند زودتر برو. اما چیز دیگرى نمى گفتند. و این گونه مى شود که در سال 1359 به ایران مى آید و ابتدا در تهران و سپس در قم ساکن مى شود.

 

 تاثیر معنوی آیت اله کشمیری

حاج صاحب عضدالله می گوید: خیلى اتفاق مى افتاد که وقتى ایشان با یک نفر صحبت مى کر آن فرد منقلب مى شد. یک بار شخصى آمده بود پیش ایشان و حرف هاى خوبى نمى زد. آقاى کشمیرى به من گفتند کم کم باید او را به راه بیاوریم، و البته به طور کلى با مردم خیلى حرف مى زد.

 

یک رفیقى داشتند که قصاب بود و حلال و حرام را رعایت نمى کرد. یک بار ایشان نشستند و با او صحبت کردند یک دفعه آن فرد متحول شد و از آن به بعد مى دیدم که وقتى مى خواهد به حرم یا به منزل برود عبایش را روى سرش مى کشد و مى رود، خانم او آمد و از من پرسید چه اتفاقى افتاده است که او شبها مى رود داخل اتاق و در را مى بندد و تا صبح قرآن مى خواند؟ من گفتم ایشان با آقا سید عبدالکریم نشسته و منقلب شده است.

 

 عنایت آیت الله قاضى به ایشان

آیت الله قاضى 79 ساله با این که تنها افرادى را به شاگردى مى پذیرد که مجتهد باشند، سید عبدالکریم کشمیرى را مى پذیرد و به او مى گوید :در سرت نور است. و رفتارش با او مانند رفتار یک پدر مهربان است و او را دوست دارد. وقتى صحبت از خرما مى شود و سید عبدالکریم مى گوید من خرماى درى را دوست دارم، بعد از ساعتى که از جدایى آنها از یکدیگر مى گذرد، سید عبدالکریم مى بیند که در خانه را مى زنند. در را که باز مى کند مى بیند که آقاى قاضى براى او خرماى درى خریده و آورده است.

 

عنایت امیرالمؤمنین على (علیه السلام) به ایشان

پدر سید عبدالکریم، سید محمد على کشمیرى، داماد آیت الله سید محمد کاظم یزدى، خود زاهد و عابد است و به مستحبات و واجبات بسیار پاى بند بود، اما زهد زیاد او و نیز نسبت تصوف به آیت الله قاضى باعث مى شود تا از رفتن عبدالکریم به نزد آقاى قاضى به هر بهانه ممانعت به عمل بیاورد. گاهى به او مى گوید :مى ترسم دیوانه شوى. گاهى از کفش دار حرم حضرت امیر (ع) مى پرسد: آیا عبدالکریم به حرم آمده است؟ و اگر کفش دار بگوید او را ندیدم، آن روز با سید عبدالکریم حرف نمى زند. و زمانى که او مى خواهد از نجف به کربلا و کاظمین براى زیارت برود تا دم ماشین مى رود و او را سفارش مى کند که اگر بغداد بروى تو را عاق مى کنم و حتى در ماشین هم شخصى را مامور مى کند که مواظب او باشد چرا که بغداد را شهرى غیر مذهبى مى داند .و سرانجام سید عبدالکریم که از حساسیت هاى پدر به تنگ آمده به حرم امیرالمؤمنین على (ع) مى رود و از این که کار حرامى انجام نمى دهد به حضرت امیر پناه مى برد و از او کمک مى خواهد و چون بر آن آستان روى مى نهد و در راه آن خاندان به صدق قدم بر مى دارد، فراز مسند خورشید جایگاهش و همت شاه نجف بدرقه راهش ‍ مى گردد. پدر عبدالکریم در خواب حضرت امیر(ع) را مى بیند که به او مى فرماید :من از شکم تا سر عبدالکریمم. و پدر از آن به بعد دیگر خیلى به او کارى ندارد. و این چنین او از محضر سیدالعرفـا آیت الله قاضى بهره ها مى برد.

 

 

ارتباط با عالم دیگر

حاج صاحب عضدالله مى گوید :ایشان روزها معمولا روزه بود و دو سه روز پشت سر هم روزه مى گرفت، غذا کم مى خورد و قرآن بسیار مى خواند. گاهى سه، چهار روز در هفته به وادى السلام مى رفت و من دنبال ایشان مى رفتم، شب هاى جمعه هم ساعت یازده و یا نصف شب به آن جا مى رفت و همیشه تسبیح دستش ‍بود و دعا مى خواند. به من مى گفتند بیا برویم آن جا کارهایى هست که شما نمى دانید و من هم خجالت مى کشیدم از ایشان بپرسم که آن جا چه مى کنند. گاهى نصف شب ها که به آن جا مى رفتیم، مى گفتند ارواح مؤمنین را ببین! مى گفتم آقا من نمى بینم. ولى ایشان مى گفتند نه ببین مؤمنین حلقه حلقه نشسته اند... و البته من چیزهایى از این سید بزرگوار دیدم که نمى توانم همه آن ها را بگویم. فقط یک روز که آن جا بودیم گفتم آقا برویم دیگر؟! گفتند: حالا بنشین بعداً مى رویم، یک چیزهایى هست بگذار تمام شود. من تعجب مى کردم. بعد از مدتى گفتند تمام شد برویم

 

  استخاره های آیت الله کشمیرى

 یکى از مراجعات آیت الله کشمیرى در نجف و بعد از آن در ایران براى استخاره بود و ایشان انواع استخارات را وارد بودند با تسبیح، با قرآن و الهامى، و از تسبیح و قرآن را هم که اقسام گوناگون دارد مى دانستند. روزى سوال شد استخاره هاى شما صدرصد است؟ فرمود: وقتى حال استخاره باشد صد درصد است. همان طور که شاعر هر وقت بخواهد مى تواند شعر بگوید و وقتى ذوق گفتن شعرش بیاید شروع به شعر گفتن مى کند. مى فرمودند:

 

استخاره با تسبیح یادگارى از مرحوم شیخ مرتضى طالقانى است و اصل استخاره با قرآن از دستورالعمل شیخ على اکبر اراکى بود که از او  دستورالعملی برای استخاره خواستم، ایشان یک اربعین روزه به اضافه سوره نور را با عدد و شرایط مخصوصی فرمودند، من هم انجام دادم تا این که سه خواب دیدیم :

 

اول: در عالم رویا دیدم امیرالمؤمنین (ع) در ایوان طلا، ایستاده و نوح پیامبر با عمامه بزرگ در عقب سر ایشان ایستاده است. امام (ع) به من تسبیح دادند.

 

دوم: اینکه آقا سید ابوالحسن اصفهانی در صحن امیرالمؤمنین علیه السلام بودند و به من تسبیح دادند.

 

سوم: در خواب دیدم در کفم چیزى مانند ماه است و کم کم نور آن زیاد مى شود. بعد از آن فهم استخاره داده شد و مراجعاتم زیاد شد. تا جایى که روزى چند استخاره گرفتم و به زحمت افتادم. پس خدمت آقاى حداد این مشکل را عرض کردم و ایشان مطلبى دقیق فرمودند.

 

یک نوع استخاره ایشان به این نحو بود که با تسبیح استخاره مى گرفتند و با آیه قرآن کریم جواب مى دادند. عرض شد حافظ کل قرآن هستید؟ فرمود: نه، عرض شد با آیات چطور جواب مى دهید؟ فرمود: به دلم الهام مى شود. گاهى دست روى جلد قرآن مى گذاشتند و جواب استخاره را مى دادند از ایشان سوال شد چطور مى شود که شما دست روى جلد قرآن مى گذارید و جواب استخاره را مى دهید؟ فرمود: وقتى حالش ‍ آمد همه چیز در جواب به ذهن و قلب مى آید: استخاره دیگرى که با قرآن، آن هم براى عده اى خاص مى گرفتند این بود که بعد از باز کردن قرآن، شش ورق را مى شمردند، آیه اول صفحه اول، یا آیه سوم صفحه سوم و آیه ششم صفحه ششم را نگاه مى کردند بعد طبق برداشت خاص، گاهى آینده و ثمرات آن کار و یا آفات آن را بیان مى کردند و گاهى گذشته شخص را مى گفتند و این بستگى به حال استخاره اى ایشان داشت. البته این قاعده همیشگى نبود، چه بسا قبل آیه و بعد آیه و گاهى چند آیه اطراف را هم مى دیدند و مطالبى را بیان مى داشتند.

 

مى فرمودند :هر گاه انسان سه مرتبه صلوات بفرستد و صد مرتبه استخیر الله برحمته خیره فى عافیه بگوید، بعد یک قبضه تسبیح را بگیرد، دانه وسط یکى بیاید بسیار خوب، دو تا، میانه مایل به بدى، سه تا، زحمت دارد و عاقـبتش خوب، و چهار تا بسیار بد است این استخاره رد ندارد و (براى اهلش) به دل الهام مى شود.

 

در چند سال آخر عمر که کسالت جسمانى داشتند، کم حرف مى زدند و بیشتر تفکر مى کردند و گاهى بعد از تفکر یک لا اله الا الله مى گفتند. ایشان زمانى که در نجف بودند، صبح ها قریب دو ساعت به ظهر مانده در یکى از ایوانهاى صحن امیرالمؤمنین (ع) مى نشستند و افراد مختلف در این موقع براى گرفتن استخاره به ایشان مراجعه مى کردند.

 

توصیه هاى آیت الله کشمیرى

این ها توصیه هاى همیشگى آیت الله کشمیرى است: ذکر، نماز با توجه، نماز شب، قرآن، خلوت و سکوت بود.

 

سید محمود کشمیرى مى گوید :ما نمى دانیم او چه مى گفت، فقط مى دانیم بیست و چهار ساعت در حال ذکر بود حتى در حال راه رفتن، و زبانشان از صبح تا شب به ذکر الهى مترنم بود. فاصله خانه ما تا صحن حضرت امیر (ع) خیلى زیاد بود. حدود سه تا چهار کیلومتر. و او این مسیر را هر روز در نجف چهار بار پیاده رفت و آمد مى کرد و در طول راه زبانش از ذکر نمى ایستاد.

 

ایشان دائم در حضور بود، دائم متوجه بود، و خودش از این حضور تعبیر به خدمت مى کرد، و همیشه این دعا را مى خواند: و حالى فى خدمتک سرمدا.

 

پسر ایشان مى گوید :در این عالم نبود، با ما هم که نشسته بود من مى دانم نصف وجودش ‍با ما نبود، من این را حس مى کردم! عبادت هایش درونى بود همیشه هم به من مى گفت: القلب حرم الله فلا تسکن حرم الله غیر الله

 

ایشان اگر دهان شان باز بود معلوم بود که گاهى مشغول به ذکر لا اله الا الله بودند.

 

از او مى خواهند تمام عرفان را تنها در یک عبارت خلاصه کند و او تمام مجاهدت ها، تمام ریاضت ها و تمام سلوکش را در یک کلام خلاصه مى کند و مى گوید :قطع از ما سوى الله.

 

شاگردان مى گویند :ایشان همان حرف آقاى قاضى را مى فرمودند که از این جا تا بهشت یک قدم است. قدم اول را بگذارید روى هواى نفس، قدم دومى در بهشت است .

 

حالات نماز و مقام محمود

 حاج صاحب عضدالله مى گوید :بعضى وقت ها با هم به مسجد کوفه مى رفتیم و ایشان تا صبح آن جا مى ماندند و نماز مى خواندند و عبادت مى کردند. ما که با ایشان بودیم خسته مى شدیم و مى خوابیدیم، ایشان به ما مى گفتند شما بخوابید من فردا ظهر مى خوابم و مرتب در مسجد کوفه به ذکر و عبادت مشغول بودند. پسر ایشان مى گوید :ایشان شب ها به پشت بام مى رفت و من ایشان را نمى دیدم. و شاگردان نیز تنها مى دانند که او بیدارى شب هایش خیلى زیاد بوده است. اما او در بین مستحبات بیشتر از همه تاکید بر نماز شب مى کند و از اولین توصیه هایش به افراد، نماز شب و بیدارى سحر است !مى گوید :براى کسى که طاقت بیدارى سحر و بین الطلوعین هر دو را ندارد بیدارى سحر افضل است. رمز موفقیت را در هم نشینى با بزرگان و نماز شب مى داند چرا که نماز شب نشانه صدق است و آن که بیدارى شب ندارد، کافر عشق است. مى گوید :بیدارى شب مقام محمود مى آورد و مقام محمود مجاورت با خداست.

 

حاج صاحب عضدالله مى گوید :ایشان وقتى نماز مى خواندند، یک چیزهایى مى دیدم که خیلى تعجب مى کردم، نمازشان براى من دلچسب بود مثلا یک وقتى حمد مى خواندند، خیلى معطل مى کردند و طول مى دادند، بعضى وقت ها سجده هاشان طولانى مى شد یک روز از ایشان علت آنرا پرسیدم، فرمودند این ها یک چیزهایى غیبى است نمى توانم بگویم .و سید محمود کشمیرى در شرح احوالات پدر مى گوید :نمازش در خانه، مناجاتى بود، مخصوصا در قنوت که شاید نیم ساعت طول مى کشید، حرف مى زد و این تازه مربوط به اوایلش بود، من از نمازهایى که مى خواند لذت مى بردم. یک طورى صحبت مى کرد که واقعا دلچسب بود و من با این که در این عوالم نبودم لذت مى بردم.

 

همسر ایشان نیز مى گوید :ایشان نماز صبح را در خانه مى خواندند و بعد از تعقیبات مشغول مطالعه و تدریس مى شدند. ظهر نماز ظهر را اغلب در مسجد بازار بزرگ مى خواندند و قبل از غروب هم از خانه خارج مى شدند و نماز مغرب و عشاء را در صحن حضرت امیر (ع) مى خواندند و بعد از آن هم در صحن حضرت على(ع) نزدیک مقبره جدشان مباحثه داشتند و شب ها هم به وادى السلام مى رفتند و تا نیمه شب به عبادت مشغول بودند.

 

خودش مى گوید :من از ابتدا هم عاشق این راه بودم و از اول با پیرمردها مى نشستم. هر کسى را مى دیدم که از این راه بویى برده است از او دستور مى گرفتم.

 

قرائت قرآن

یکى از شاگردان مى گوید :من کسى را ندیدم مثل ایشان اهل قرآن باشد، عجیب بود مخصوصا قبل از سکته شان گاهى هر سه روز یک بار ختم قرآن مى کردند. وقتى قرآن مى خواندند چهره شان واقعا دیدنى بود. یک قرآن بزرگ داشتند، مى گذاشتند جلوشان و قرآن مى خواندند، و آن وقت چهره شان مثل مهتاب مى درخشید، معلوم بود که در عالم دیگرى است، عجیب به قرآن علاقه داشتند. ایشان در ماه رمضان و حتى ماه هاى قبل از آن، سه روز یک بار قرآن را ختم مى کردند یعنى روزی ده جزء. و البته به کارهاى دیگر هم مى رسیدند و این خیر و برکتى بود که از جهت زمانى در کار ایشان بود.

 

 

حالات ذکر و سکوت

ایشان بسیار سکوت می کردند. حتى آن ها که یک بار به ملاقاتش رفته اند و او برایشان صحبتى نکرده است این نکته را درک کرده و گفته اند که سکوت او برایشان درس ها داشته است. پدرم با هیچ کس رابطه نداشت همه او را دوست داشتند ولى ایشان غالبا سکوت مى کردند. و شاگردان مى گویند :سکوت ایشان همیشه بر حرف زدنشان ترجیح داشت. اصلا ایشان حرف نمى زدند مگر این که سوال مى کردى و گرنه اصلا آدم اهل حرف نبودند، کلا آدم ساکتى بودند، ساکت و متوجه و بعد از سکته هم ساکت تر شده بودند، حتى ساعتى آدم پیش شان مى نشست، به زور باید سوالى مى کردى که حاج آقا چیزى بفرمایید. گاهى مى گفت چه بگویم؟ یا گاهى جملات جزئى داشتند مثلا فاذکرونى اذکرکم و اشکروا لى و لا تکفرون.

 

و البته این سکوت او نیز براى ما درس آموز است. ما نیز اگر بدانیم آن که هر روز در محضرش حاضریم و دل به او داده ایم، شنواست و از نماز و ذکر گرفته تا حرف هاى معمولى و حتى صحبت هاى ناروایمان همه و همه را مى شنود، سکوت و ادب در کلاممان همانند آیت الله کشمیرى مى شود.

 

و حاج صاحب عضدالله نیز چنین مى گوید :به من مى گفت: شما توکلتان باید به خدا قرص و محکم باشد. گفتم چطور آقـا؟ گفت: قلبت، توجهت، یک جا باشد نه همه جا، فقط به خدا توجه ات راست باشد، مستقیم باشد، صادق باشد، صادقانه !باز هم از او مى پرسند:براى عموم طلبه ها شما چه توصیه اى مى کنید که به مقصدى که امام زمان (عج) مى خواهند، برسند؟ مى گوید :نماز شب! تهجد! بندگى !

 

شاگردان مى گویند :احوال عبادى اش از ما مخفى بود. آخر، ما از بیست و چهار ساعت مگر چقدر او را مى دیدیم؟ وقتى هم که مى دیدیم سکوت بود و سکوت ....و آن سکوت برایشان تعجب آور است و بالاخره از او مى پرسند: آقا شما قبلا این همه ذکر و اشتغال عبادى داشتید الان چرا ساکتید؟ و جواب مى شنوند :الان اشتغال من بیشتر است، ذکر قلبى مى گویم، از اول صبح که بیدار مى شوم تا شب مشغولم. و این راز سکوت اوست. یکى از شاگردان مى گوید : خیلى دلم مى خواست بدانم ایشان ارتباطشان با خدا چگونه است، یک بار پیش شان بودم، به قلب شان اشاره کردند و فرمودند سرت را بگذار این جا، گوشم را گذاشتم و دیدم یک کلمه اى دائم تکرار مى شود. مثل ساعت که دائم کار مى کند می گوید لا اله الا الله، ارتباطشان با خدا این گونه بود.

 

و باز مى گویند :آقاى کشمیرى ویژگى عجیبى در ذکر داشت. در هر حال ذکر مى گفت و خیلى حال عجیبى داشت. کسى را هم راه نمى داد. اگر هم کسى بود ایشان آن قدر مشغول ذکر بود که فرصتى را که با کسى صحبت کند، نداشت و این اواخر مخصوصا بیشتر در حال ذکر درونى بود. خیلى وقت ها آدم احساس مى کرد ایشان دارد هوالحى مى گوید، با نفس کشیدنش حى مى گوید.

 

 کرامتی دیگر

سید ... تاجر فرش، دو دختر داشت و 18 سال دارای بچه نبود، ناراحتی قلبی هم داشت. بواسطه یکی از دوستان خدمت استاد رسید. استاد فرمودند: ناراحتی قلبی شما خوب می شود... پس از معاینه اطباء دیدند دیگر مشکل قلب ندارد. روزی دیگر فرمودند: شما بچه دار می شوید و خدا یک پسر سالم به شما می دهد. آقا سید تعجب می کند و برای کارش به آلمان می رود و بعد خانواده اش به او اطلاع می دهند که حامله است. دکترها بوسیله سونوگرافی و معاینه گفتند بچه دختر است! سید به رئیس بیمارستان تهران می گوید آقـائی گفته است بچه پسر است، او در جواب می گوید: آخوندها این چیزها را نمی دانند گوش به حرف آخوندها نده!

 

دو روز قبل از زایمان سید خدمت استاد می رسد و عرض می کند، دکتر متخصص زایشگاه تهران می گوید: بچه دختر است. فرمود: پسر است اسمش را علی بگذار. دو روز بعد خانواده اش زایمان کرد و پسر بود! رئیس بیمارستان تعجب کرد و به سید گفت مرا پیش این آقا ببر که این چنین دقیق خبر داده است... .

 

 زیارت امامزاده شاه جمال

استاد با یکی از شاگردان به زیارت امامزاده شاه جمال (از اولاد حضرت موسی بن جعفر علیه السلام) واقع در جاده قدیم اصفهان ـ قم رفتند، دعای احتجاب می خواندند، بعد خطاب به امامزاده فرمود: بنی امیه شما سادات را آواره کردند و صدام ما را آوراه کرد، دو مرتبه به دیدن شما آمدم،  شما به دیدنم نیامدید. بعد از ظهر استاد و شاگردشان یک خواب مانند هم دیدند. و آن این بود که می بینند که امامزاده شاه جمال که گندمگون و شکلش مانند حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است می آید. آن تلمیذ می خواهد دست ایشان را ببوسد که امامزاده می فرماید. اول آن آقـا و بطرف استاد می رود و با استاد معانقه می کند. و زمزمه استاد و تلمیذ این بود که: و من یشابه أبه فما ظلم ( کنایه از اینکه چقدر با پدرش موسی بن جعفر علیه السلام شباهت دارد)

نظرات (۱)

خدایا عمرمان را به گونه ای گذراندیم که جلوه اسما و صفاتت نشدیم ما را ببخش و بیامرز امین یا رب العالمین
پاسخ:
آمین

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">