موسسه ی فرهنگی قرآنی عرفان القرآن

(شمیم لقاء)
موسسه ی فرهنگی قرآنی عرفان القرآن
بسمه تعالی
وب سایت حاضر با هدف معرفی موسسه ی فرهنگی قرآنی عرفان القرآن (شمیم لقاء) به علاقه مندان علوم دینی و قرآنی و ترویج و ارائه ی گوشه ای از تفکر اسلامی و شیعی راه اندازی شده است
برای کسب اطلاعات بیشتر درباره ی این موسسه به درباره ما مراجعه نمایید.

به امید ظهور تجلی قرآن بشریت صاحب العصر و الزمان(عج) و استشمام شمیم لقائش



از احوالات پسر فاطمه بی خبر نباشید!

بر او سلام بفرستید!

با او صحبت کنید میشنود!

او هم دل دارد....!

سلام بر تو ای پسر فاطمه!

سلام بر تو ای همنشین زمان های دلسوز

سلام بر تو که تنهایی!

سلام بر تو ای حضرت عشق!

آقاجون برگرد بخدا دل ها تنگ است.....
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران




رفتار جالب و درس آموز شیخ رجبعلی با مستأجر خود


پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم): «إرحَم ، تُرحَم» رحم کن تا به تو رحم شود . . .

شیخ گفت: داداش جون فرزند دار شدی خرجت بالاتر رفته ، از این ماه به جای 20 ریال 18 ریال اجاره بده ، 2 ریالشم واسه فرزندت خرج کن ، این 20ریال رو هم بگیر اجاره ی ماه گذشته ایه که بهم دادی ، هدیه ی من باشه برای قدم نوزادت.

 

شیخی که بدون اینکه به مکتبی برود و یا اینکه دوره خاصی رابگذراند پا جای پای بزرگانی گذاشت که عرفان را به خوبی می شناختند.اگر چه از شیخ رجبعلی خیاط خاطرات و ویژگی های زیادی نقل شده است که در عصر امروز کم نظیر و شاید بی نظیر باشد، اما با توجه به وضعیت اقتصادی حاکم بر کشور و با توجه به فشار اقتصادی بر مردم مخصوصا در بحث مسکن که از آن به عنوان بزرگترین مانع به منظور افزایش جمعیت خانواده ها یاد می شود، ذکر خاطره زیر از این شیخ بزرگوار به مناسبت سالگردش خالی از لطف نیست.

 

 

شیخ رجبعلی زندگی ساده ای داشت ، خودش خیاطی می کرد و با دسترنج خودش به سختی روزگار می گذراند ، شیخ مستاجری داشت که در قسمتی از خانه ی او ساکن بودند ، زن و شوهر جوانی بودند که احتیاج به منزل داشتند ، 20 ریال هم ماهیانه به شیخ اجاره می دادند.

 

پس از مدتی مستاجر شیخ رجبعلی خیاط صاحب فرزند شد ، مرد مستاجر به خانه ی شیخ رفت ،شیخ در گوش راست نوزاد اذان و در گوش چپ اقامه گفت و برای فرزندش دعا کرد.

مادر و پدر نوزاد خوشحال از جای خودشان برخاستند تا به خانه بروند که شیخ به پدر نوزاد گفت: کمی صبر کن باهات کار دارم ...

 

مرد مستاجر کنار شیخ نشست ، شیخ گفت:

" داداش جون فرزند دار شدی خرجت بالاتر رفته ، از این ماه به جای 20 ریال 18 ریال اجاره بده ، 2 ریالشم واسه فرزندت خرج کن ، این  20ریال رو هم بگیر اجاره ی ماه گذشته ایه که بهم دادی ، هدیه ی من باشه برای قدم نوزادت"

 

نظرات (۱)

لایک داری داداش

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">